رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

رادین گل پسر مامان و بابا

یه سرگرمی خوب

یکی از بهترین تفریحات گل پسر من بازی با هرنوع جعبه قوطی بطری سطل ماست  و کلا هر وسیله ای که بشه توش چیزی پر کرده ،همچین باهاشون سرگرم میشه یه جعبه بر میداره و اسباب بازی هاشو میریزه توش و خالی میکنه کم خرجه بچه ام ...
28 تير 1392

به بهانه ی هجده ماهگی

عزیز دلم امروز 18 ماهت تموم شد و وارد ماه نوزدهم شدی شما هنوز صحبت نمیکنی ولی وقتی میگم دست دستت رو نشون میدی پاتو نشون میدی و بزور میگی پا گوشت و بینیت رو هم نشون میدی گهگداری میری از تو کمد یه پوشک و دستمال مرطوب و تشک تعویضت رو میاری و ازم میخوای عوضت کنم نمیدونم چرا چند روزه صبح ها که از خواب پامیشی صبحونه میخوری اونم از نوع لقمه ای قبلا لقمه نمیخوردی ولی الان بلد شدی اقا باید امروز فردا بریم واکسن بزنیم امیدوارم خیلی اذیت نشی دوست دارم یه عالمه هر چی بگم بازم کمه ماکارونی خوردن اقا پسر   ...
23 تير 1392

بهترین اسباب بازی ها

بای اسفنجی و بره ناقلا شدن بهترین دوستای پسرم یه ماشین خاک برداری هم داری که عاشقشی و هر جا دستته تازگی ها باهات تو رختخوابم میاد رو دیوار هم این ماشین حرکت میکنه!! روی میز تلویزیون ...
23 تير 1392

پسر کمک کننده ی من

عزیز دلم بزرگ شده یه عالمه نه تنها خودش بلکه کاراشم بزرگتر و عاقلانه تر شده میخواستم بذارم همه رو تو ماهگرده 18 ماهگیت بگم ولی هم طاقت نیاوردم هم اونقدر زیاد شده که میترسم یادم بره مثلا پسر من هر جا اشغال میبینه حتی یه تیکه نخ میبره میندازه سطل اشغال کلی هم بهم کمک میکنه وقتی میخوایم زمین غذا بخوریم قاشق و چنگالا رو میبره بشقاب میبره و هر چیزی که تو دستای کوچولوش جا بشه صبح ها که از خواب پا میشه شیشه شیری که دم صبح خورده رو میبره پرت میکنه تو ظرفشویی و میاد برا خودش دست میزنه هر چیزی که میخوره و تموم میشه دستش رو میاره جلوی من که تمییز کنم حتی اگه کثیف نشده باشه داره بزور و بلا ماما و بابا میگه اونم هر وقت دلش بخواد ...
18 تير 1392

روزانه ها

پسر خوشگل من ما از ارومیه برگشتیم هر مرکز بهداشتی که رفتیم واکسنت  رو نزدن و گفتن زودتر نمیشه زد دکترم بردیمت یکیشون که نتونست تشخیص بده یبوست تو علتش چیه و صادقانه بهمون گفت بهتره با یه دکتر دیگه مشورت کنین از یه طرف خدا عمرش بده که دارو درمون الکی نداد از  طرفی هم ما کلی نشسته بودیم تو انتظار اخه نوبت قبلی هم نداشتیم یه دکتر دیگه هم که دوستای مامی سایتی معرفی کرده بودن هم رفتیم که یه دکتر پیری بود خوشحال شدم که شاید تجربه ی اون بتونه کارساز باشه ولی اونم چیزی از علت نگفتو فقط شربت لاکسی ژل داد که فعلا بد نبوده راستی هر دو دکتر هم گفتن که اگه واکسنت رو دیرتر بزنیم خیلی بهتره تا زودتر بزنیم بابایی هم وقتی رسیدیم اینجا رفت یه کلینی...
11 تير 1392

نیمه شعبان

فردا نیمه شعبان میلاد حضرت مهدی (عج) پسر خوشگلم این عید رو بهت تبریک میگم من این روز رو خیلی خیلی دوست دارم  و همیشه یاد تزیینهای مفصل خیابونهای تهران میوفتم اما امسال یه عالمه از حضرت مهدی عیدی میخوام لازم به گفتنش نیست خودم و خودش میدونیم فقط خدا کنه لایق باشیم و عیدی خوب رو بگیریم
3 تير 1392

دو مهمون عزیز

پسر خوشگل من اگه دیر اومدم برات بنویسم منو ببخش اخه سرم گرم مهمون داری بود سه شنبه مادر جون و انا جون اومدن اینجا پیش ما و فردا دوشنبه میخوایم ببریمشون ارومیه تا با هواپیما برگردن ما هم ماشینمون رو بفروشیم و  اینجا یه ماشین بهتر بخریم و اگه واکسن شما رو هم بزنن خیلی خوب میشه اخه 10 - 15 روز مونده به وقت واکسنت . میخوام بخاطر یبوستی هم که داری ببرمت دکتر البته اگه بهمون نوبت بدن اخه خیلی اذیت میشی و مامانی اصلا تحمل نداره درد کشیدنت رو ببینه این همه ملین هم که میخوری اثری نداره خلاصه بگم که تو این هفته حسابی از تنهایی در اومدیم هرروز میرفتیم خرید و این ور اونور ولی دلم گرفته که میخوان فردا برن و من و تو دوباره تنها میشیم  ...
3 تير 1392
1